-
دیدن تو
شنبه 10 بهمنماه سال 1383 21:05
تاب نگاهت را ندارم من در سرزمین نگا هت غریبه تر اینم سرگردان عشقت به هر سو می روم اما ... اما پیدایت نمی کنم من عشقم را به کی به جز تو می توانم تقدیم کنم حسرت داشتنت مدت هاست سینه مرا می سوزاند
-
جستجو
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 10:23
عاشقانه برایت اشگ ریختم صدایت کردم من تورا در خود جستجوکردم شبها برای دیدنت زجه ها کشیدم تورا در دنیای دیگر جستجو کردم اما تو همیشه در کنارم بودی من اشکار و تو نهان بودی من عاشق تو معشوقم بودی من در حسرت دیدنت اما تو همیشه عاشقانه نزاره گرم بودی من در حسرت آروزی در بر گرفتنت اما من همیشه در آغوشت بودم
-
جرم چیست
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 22:06
جرم چیست جز تنما جرم چیست جز عاشق شدنت جرم چیست جز دیدنت جز انکه اسیر چشمان سیاهت شدم جز اینکه عاشقانه
-
دل
شنبه 19 دیماه سال 1383 22:41
آیا دل زخمی ام باز طاقت خواهد آورد که عاشق شود آیا باز دلم را کسی خواهد روبود ؟ آیا.......
-
گمراهی
یکشنبه 6 دیماه سال 1383 17:37
کدام حرف نگفته را با ید می گفتم کدام راه نر فته را باید می رفتم تا تو تور نگاه زیبایت را برویم بگشائی تورا من در کدام سوی این ره می باید جستجو می کردم ؟
-
یار
شنبه 5 دیماه سال 1383 11:31
دگر نه یاری زه دیاری که همیشه دوستش خواهم داشت دگر نه هنفسی که در لحضه های بودنم شادی هایم را با او قسمت کنم دگر نه هم بغضی که همراهم گریه کند دگر نه اهی که بتواند غم دلم را به کاهد افسوس از این امر بی ثمر افسوس
-
توان
چهارشنبه 2 دیماه سال 1383 00:34
دگر تا کی خواهم توانست گزند سخنان دگران را تحمل کنم انکه می پنداری با فهم تراین است نادان تراین است چه کنم با دل خسته عاشق چه کنم با پهلو ی تیر خورده بازی زمانه را چه ؟
-
انا
سهشنبه 1 دیماه سال 1383 19:09
یلدا در چشمان زیبای تواست سرو اگر ابشار مو های بلند تو را می دید دگر در باد فخر نمی فروخت طلای نا ب اگر توان داشت می گفت که رنگ صورت تو را دارد شب فقط به خاطر تو سیاهی دارد زیرا در چشمان زیبای زیباتراین است تو خود مادر شبی و شب کودک تو
-
پرواز
یکشنبه 29 آذرماه سال 1383 10:35
عاسق پروازم --- پرواز تا بی نهایت عاشق رفتن - رفتن از قفس تن جایم اینجانیست نمی دانم به کجا سفر باید کرد نمی دانم با این کو له بار غم بر دوشم چه کنم حال زرارمرا نمی فهمند عشقم را نمی دانم خستیه زندگی ام خواهد امد روزی که روحم خستگی ندارد خواهد امد روزی جسم سردم بی تو در خاک خواهد پوسید روحم من پرواز خواهد کرد پرواز...
-
حتی تو
جمعه 27 آذرماه سال 1383 01:15
حتی تو در این لحضه که می باید بودی نیستی که اشک را از گونه هایم پا کنی حتی ........
-
تنهائی
دوشنبه 23 آذرماه سال 1383 09:53
گاش می شد یه روز روزگاری من و تو باهم باشیم حسرت تو را داشتن خوره بر جانم نبود زیبایت تنها نقش روی قاب عکسی کنج اتاقم نبود صورت خود را هر صبح در اینه چشمان تو می دیدم نازنین اما افسوس فاصله بین من و تو تا بی نهایت است افسوس که هیچ کس نخواهم توانست عشق را جز تو به من هدیه دهد
-
باورم نیست
یکشنبه 22 آذرماه سال 1383 16:09
باورم نیست که عشق را بر لب جوی آب بفروشند باروم نیست که محبت طعمه ای رندان باشد باورم نیست که دیگر کسی مر ادوست بدارد باورم نیست که دیگر زنده شوی باورم نیست که دیگر خنده ای روزی بر لبم خانه کند
-
سکوت
شنبه 21 آذرماه سال 1383 17:49
در تنهائیت سکوت می کنم همانطور که با تو هستم سکوت می کنم فقط می گریم و می گریم شاید تو لحضه سرد مردنم را ببینی آن لحضه تو مر ا دوست داری ؟ شاید هیچ وقت شاید هیچ گاه وشاید هیچکس غمهای دل من را ندیده باشد اما تو وجود من تو چرا..........
-
مهربانی
سهشنبه 17 آذرماه سال 1383 11:29
دست بر دست پهنای دنیا را خواهیم گرفت نام دنیا را عشقانه خواهیم گذاشت
-
ای خدا
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1383 00:26
ای خدایم تمنای از وجودات دارم مرا خارنکن دشمن را زبون مدار ای خدا همراهم باش که همراهی نیست مرا ای خدایم دوستم باش که تنها تورا دارم من خود دل سوخته خویشتنم تو مرا یاری ده یاری ندارم دل دارم باش تنها نیستم تو یارم در این راه دشواری نور ات گرمایت همیشه روشنی بخش ا م بوده و هست آرزوهایم را براورده کن تو می دانی که آرزوی...
-
روز سرد میلادم
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1383 00:19
دگر حوصله ای نیست زیای که دیاری دور برایم برهاند او حتی زهمت آن را ندارد که بوسه ای سرد برایم سوار بر قاصدک بفرستد دگر از آغوش گرمی که تمنای وجودش بود خبری نیست شاید زخم این سفر اورا کرده بی طاقت شاید خم این پیچش روزگار ندارد برایش باور چه کنم که تنها با سفر کرد هسفرانت طاقت یاری ............
-
عشاقانه
جمعه 23 مردادماه سال 1383 15:38
یاد گذشته نمی کنم -یادم دادی که گذشته را با خاطراتش دفن کنم یادم داری که چگونه مثل پرستو عاشقانه پرواز کنم یاد گرفتم عشقم را در پستوی سینه برای انان که می داند متاع ان چند است نهان نکنم چه روزهای از من تباه شد و من راحت شکستم تو زندگی را برایم دوباره ساختی و دنیا را با چشمان تو دیدن زیباست با گذشته من وداع کردم هر جند...
-
قلب شکسته
جمعه 2 مردادماه سال 1383 19:21
با لهای سوخته ام را چه کنم من با تو از پرواز سخن می گفتم اما اکنون خود گرفتار حریف خیشتن شدم ادامه زندگی بدون تو یعنی لحضه ها را با خون گریه کردن زندگی بدون تو یعنی لقمه نای خوشک بر خونابه کردن من کجا توانم بی تو ازتنگه سخت زندگی عبور کنم اما تنهایم نزا -- من بی تو در این دنیا فنا خواهم شد -- تو ناخدای این کشتی بودی...
-
عشق همچون تیری بر قلبم نشست
سهشنبه 26 خردادماه سال 1383 22:57
چشمانت ترجمان عشق است معبود تو ام ای که تو ای همه زندگی ام ای تو که هرچه می بینم در اطرافم تورا بیشتر میابم تو که تنها نشان عشق منی چگونه تاب دوریت را تحمل کنم چگونه طعم زیبای را لحضه ای نچشم عشقمان را کسی نتواند بشکند لحضه ای درنگ نکن من خودرا قربانیت خواهم کرد خونم جاری بر جوب کوچه رزهای عشق را در سر راهت شکوفا...
-
چرا و چگونگی
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1383 18:06
با چه زبانی دوستت دارم را بگویم که تا آن کلام معنای دوست داشتن مرا بدهد چگونه دریای عشق وجودم را به تو نشان دهم من که قطره ای در دریای وجودت هستم چگونه طعم بوسه هایت را تعریف کنم و چگونه ثانیه های زندگیم را بی تو سر کنم چگونه می توانم گریه سر ندهم وقتی که ابر دلم برایت دل تنگ است
-
..........
سهشنبه 5 خردادماه سال 1383 21:44
چه می توان گفت........................... فقط باید گفت دوستت ...................................
-
چگونه می توانم قلبم را به تو تقدیم نکنم
دوشنبه 4 خردادماه سال 1383 22:41
چگونه می توانم قلبم را به تو تقدیم نکنم تو که اهنگی بر ساز خسته ام هستی سرود زیبای زندگی را بر سازم چنگ می زنی تو که زیبا ترینی - تو که خدای بزرگ تو را بر من بی راه اهدا کرد قلبم که کمترین تحفه هستی است را بر تو تنها ستاره زندگیم تقدیم می کنم از من بپذیر . لرزش دستانم را می بینی - چشمانم تمنای دیدنت را دارند التماس...
-
بی تو هرگز
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1383 22:00
بی تو را هرگز نخواهم دید یار بی تو را هرگز نخواهم بوسید یار دوست دارم هر وقت که چشامو باز می کنم ببینمنت نمی خوام روزی بیاد که تو بگی دوسم نداری ای کاش اگه اون روز می خواد بیاد من دیکه روحی تو تن نداشته باشم
-
ترس
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1383 23:51
می ترسم که روزی مرا در این تنهای ترک کنی می ترسم فاصله ای افتد در زندگیمان می ترسم شب هنگام وقت خواب صورت زیبایت را نبینم و صبح سرد را بدون بوسهء گرمت بیدار شوم
-
یاد تو
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1383 20:48
همیشه وقت غروب دلگیرم همیشه و قت شام جای خالیت باقی است همیشه موقعه خواب صدای لالائی نفسهایت خالیست همیشه عصرها رویاهایت در - روحم جان می گیرد همیشه تورا می خواهم یادات هست انروز که عجل گلویم می فشرد تا نامت را نگویم چه گفتم ؟ گفتم این فقط اوست که می ماند در قلبم این فقط نقش روی اوست که در زهنم در پرواز است این فقط...
-
پرواز
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1383 10:14
بالهایم را می کشایم و پرواز می کنم به سوی تو به امید اینکه تو را پیداکنم راه سخت است و بالهایم ضعیف طوفان مرا هر لحضه در کام خود می کشد و من بارها بارها تصویر معصو مانه تو را می بینم که انتضارم را می گشی من تسلیم نمی شم و بار دگر در آسمان اوج می گیرم تا تو را در اسمان زندگیم پیدا کنم از طوفان نمی ترسم از هجوم پرندگان...
-
عاشقانه پارو زدن
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1383 10:55
پارو زدن را دوست دارم حتی اگر قایقم سوراخ باشد تنها بودن را دوست ندارم زیرا همیشه گریه را برایم ارمغان دارد ادمها بی انکه تو بخواهی از پیشت می گذرند بی انکه بدانند تو کیستی و چه می خواهی انان می خواهند تو نباشی عشقت را دوست ندارند انقدر پارو می زنم که تو نگوئی مقصد را نمی بینی به عشق تو پارو می زنم به امید اینکه تو را...
-
زندگی
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1383 10:32
با تو بودن زیباست ای نازنین عشقت تمام تنم را فرا گرفته تو ای زیبا ترین نغمه زندگی سبزم و تو ای نازنین ام این روزگار گر چرخش به کاممان نگشت عاشقی پیشه کنیم دست در دست هم زندگی زیبا کنیم دگران گر به عشق ما حسد هی می برند اتش اندر خرمن دشمن زنند هیچ با کمان نباد از این زندگی چرخ ر ا با هم وارو کنیم عشقت گرامائی است در...
-
باران
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1383 10:07
اسمان امروز دلش به حال من عاشق بی جا سو خت گریه سر داد با من گریه کرد از روزای سر رفتن گفت . گریست از روزهای خوش آمدن گفت من با او یرون رفتم اما افسوس که فقط سایه ایش همراهم بود
-
تنها تو
جمعه 28 فروردینماه سال 1383 21:08
من تنها تو را خواهم دید و تنها بوی تورا خواهم شنید عشقت را بر بال پروانه ها خواهم کشید نقش رویت تمام لحضه های من است من تنها با تو پرواز خواهم کرد و فقط با عشقت خواهم مرد و خواهم متولد شد تنها زمانی که اروج خواهم کرد لحضه زیبای بوسیدنت است بدان به خاطر تواست که قلمم تراوش می کند و اگر تو نباشی من همان قلم شکسته دست...