همیشه وقت غروب دلگیرم
همیشه و قت شام جای خالیت باقی است
همیشه موقعه خواب صدای لالائی نفسهایت خالیست
همیشه عصرها رویاهایت در - روحم جان می گیرد
همیشه تورا می خواهم
یادات هست انروز که عجل گلویم می فشرد تا نامت را نگویم چه گفتم ؟
گفتم این فقط اوست که می ماند در قلبم
این فقط نقش روی اوست که در زهنم در پرواز است
این فقط بوی اوست که نفسم است
واین اوست که من اورا میخوانم
واین فقط اوست که مرا می خواهد .
ای کلک من که تا به حال شام پیشت نبودم