با لهای سوخته ام را چه کنم
من با تو از پرواز سخن می گفتم اما اکنون خود گرفتار حریف خیشتن شدم
ادامه زندگی بدون تو یعنی لحضه ها را با خون گریه کردن
زندگی بدون تو یعنی لقمه نای خوشک بر خونابه کردن
من کجا توانم بی تو ازتنگه سخت زندگی عبور کنم
اما
تنهایم نزا -- من بی تو در این دنیا فنا خواهم شد -- تو ناخدای این کشتی بودی من ملوان کوچکی
چگونه من در این دریای برکران با جلیقه ای که فقط مرا بر روی اب نگه می دارد شنا کنم
چگونه ........
توکه هم نفسم بودی
چگونه بی تو نفس بکشم
تو که راهنمایم بودی
چگونه.....
چگونه بی تو گریه نکنم
چگونه بی تو بنویسم
چگونه بدون بوسه ها یت سر کنم
من در تو گم بودم بی تو چگونه باشم