عشق همچون تیری بر قلبم نشست

چشمانت ترجمان عشق است معبود تو ام ای که تو ای همه زندگی ام ای تو که هرچه می بینم در اطرافم تورا بیشتر میابم تو که تنها نشان عشق منی چگونه تاب دوریت را تحمل کنم چگونه طعم زیبای را لحضه ای نچشم عشقمان را کسی نتواند بشکند لحضه ای درنگ نکن من خودرا قربانیت خواهم کرد خونم جاری بر جوب کوچه رزهای عشق را در سر راهت شکوفا خواهند کرد

چرا و چگونگی

با چه زبانی دوستت دارم را بگویم که تا آن کلام معنای دوست داشتن مرا بدهد چگونه دریای عشق وجودم را به تو نشان دهم من که قطره ای در دریای وجودت هستم چگونه طعم بوسه هایت را تعریف کنم و چگونه ثانیه های زندگیم را بی تو سر کنم چگونه می توانم گریه سر ندهم وقتی که ابر دلم برایت دل تنگ است

..........

چه می توان گفت...........................
فقط باید گفت دوستت ...................................