سفر

سفری پر طلاطم به اعماق وجودم کردم
اما جز  قلبی شکسته چیزی نیافتم
وقتی که می رفتی
تمام اینه های قلبم را شکستی
اما من هنوز تورا ........

کوچ

کوچ نمی کنم
دریای  دلم خون است
به کدام راه نرفته باید می رفتم
که تورا
که تو را درلحضه  واپسین مرگم می دیدم
آخرین کوچ من پرواز از قفس تن است
روزی که به روح بی کرانش عاشقانه وصل می شوم

کوچ ... کو چ ...

فردا

خواهد آمد فردا
می روی تو در خیابان
ناگهان بر دوش سنگ دیوار
عکسی تو را بر زمین خواهد خوشکاند
عکس من نقش بر کاغذی سفید باحاشیشه ای سیاه
افسوس که دیر است برای تو
تو دیگر هیچ گاه نخواهی توانست به من بگوئی

دوستت دارم