-
ایکاش
شنبه 7 خردادماه سال 1390 01:04
ایکاش میشد از تیر مژگانت رهای یافت ایکاش من میتوانستم از کنارت همچون عابری بی هدف رد شوم صدای نفسهایت را باد به گوشم میرساند ماه به من میگوید ستاره یه تو امشب از هرشب پرفروق تر است امروز تو رادیدم که به مانن مانند درختان شکوفه بر لب داشتی ایکاش جراعتش را داشتم شکوفه تو را چینم ایکاش که من جرات ان را داشتم به مانند...
-
بوی باران
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1388 17:05
انچنا مستم زبویت که هیچ گاه نمی خواهم مستی بوی تورا با داشته و نداشته ام عوض کنم وقی می آید صدای قدمهایت تمام سوکت غمهایم می شکند
-
قلم شکسته
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 09:33
مدتها بود که تو در گوشی افتاده بودی و تنها تو بغض نشکسته مرا میشنیدی هر بار که تو در دست می فشارم تو خود بروی کاغذ آنچه در گلو دارم فریاد میزنی فریاد فریاد فریاد
-
راز
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1388 11:48
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 رازها ی پنهانی تو در این زندگی از پی روزگار بی امان تبر بر دل درخت زنگیم میزند عاقب خواهی یافت قلبی در سینه ام . یخ زده بی تپش آنروز بسیار دیر است تا صبح با من باش
-
نگاه زیبایت
شنبه 3 آذرماه سال 1386 11:10
چه عاشقانه در چشمانم می نگری انگار که سالهاست مرا نندیده ای چه مظلومناه دستان کوچکت را به سویم دارز میکنی و گرمای وجوت چه صادقانه در هوای زنگیم عطر افشانی می کند وقتی تو در کنارم نیستی چشمانم را می بنندم روحم تا کنارت پرواز می کند
-
پرواز
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 14:42
گفتنیها را با تو گفتم نگزار تا بی هوده تورا تا مرز نابودی ببرد فقط یادبگیرکه چگونه بی بال بی وزن- بال پرواز کنی زیرا تا اخر دنیا کسی به تو بال نداشته اش را نخواهد داد
-
پوشالین عشقی
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 09:15
باید میدانستم که به همان شدت گرما که دوستم داری تنفر نیز در تو با همان شتاب در کمین است که غرورت توراخواهد برد تا به انجا که من توان پرواز ندارم من می پنداشتم که تو عضو کشف نشدنی من بودی افسوس که با چشمان باز رویا می دیدم حسرت که عشق حجیم ممان پوشالین عشق بود
-
کهزیزک
شنبه 7 آبانماه سال 1384 01:48
امروز متفاوت خواهم نوشت . امروز خواهم گفت که عشق بی پیان است یاد لحضه ای خواهم افتاد که نگاهم می کرد عشق غبار گرفته اش را از ته نگاهش می خواندم من به او سلام گفتم او عاشقانه جوابم گفت من او را مادر خطاب کردم چسمانش پر اشک شد او خواست که مرا در آغوش گیرد من اورا در آغوش گرفتم سختی استخوانش را بر روی تنم احساس می کردم...
-
هدیه تو
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 21:34
همیشه در کویر قلبم غمی بزرگ خواهم داشت تا زمانی که تو را یا بهتر بگویم خود را بشناسم هد یه زیبایت را فراموش نمی کنم او تحولی عظیم در من ایجاد کرد تو مرا فراموش کردی من که در مقابل تو کوچکترینم شاید زره ای و شاید کوچکتر از آن چگونه زحمات تو را شاکر باشم ؟ دوستت دارم
-
رویا
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 22:21
تو را در رویا هایم میدیم خود را عاشق ترین تو می بینم ای کاش که رو یانباشد روزهای با تو بودن را را بارها مرور می کنم به خودم بار ها بارها سیلی می زنم که رویا نباشد گرمای تنت رویا نیست اما با تو بودن مثل رویا دیدن همیشه زیباست
-
روزگار
جمعه 20 خردادماه سال 1384 21:17
من تنها تنهای بی تو چگونه خواهم توانست پرواز کنم بالم شکسته چه چیزی جز جانم دارم که فدای تو کنم و چه چیز ی بیش از تن پوشت با ارزش خواهد بود که من با آن کفن خویش کنم
-
چه کسی
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1384 00:27
چه کسی را جز تو خواهم پیدا که زیبا ترین و مو نس ترین باشد چه کسی را جز تو خواهم پیدا که بروی زانوهایم نشیند مو های خود افشان کند چه کسی را جز تو خواهم پیدا که سالهای عمرم باشد چه کسی را جز تو خواهم پیدا نشسته در کنارم اشکهایم را پاک کند
-
ابتداو انتها
شنبه 27 فروردینماه سال 1384 21:06
من در انتهای راه و تو در ابتدا من ناپیموده راه و تو سفیر این راه جام عمر من پر تر ک من سیه پوش مرگم و تو سپید پوش زندگی من خسته تر از شب تو شاداب تر از صبح من گرییه بی صدای غروبم و تو خندهائی سرکش باد
-
سال نو
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1384 20:32
امسال برایم رنگی نو هدیه آوردی غریبه من که هر سال به امید اخرین سال زندگیم سپری می کردم اکنون میل با تو بودن جشن سال تحویل دیگر مرا حریس تر می کند میل با تو زنده بودن بی تو نبودن میل با تو پرگشیدن به اسمان زیبای نگاهت میل به شکار لبانت در هنگام خواب با تو زنده خواهم ماند و به شکرانه زندگی با تو دنیا را زیبا تر خواهم...
-
عاشق ترین
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1384 23:20
چه آسوده تو در برم خوابیدی چه معصومانه چشمانت رابستی چه عاشقانه تو را در آغوش گرفتم ای تو که معنای نگاهت را باید سالها کتاب نوشت ای تو که من عاشق تر ینم ای تو که حتی ترس داغ نگاهم را بروی صورت زیبایت دارم ای تو که من دریای بی کرانی و من غرق ترینم ای تو که آتش و من گرفتار ترین حریقت هیچگاه ترکم نکن چون من عاشق ترینم من...
-
سفر
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1384 19:18
از شهر عاشقان بسیار سفر کردم اما عاشق تر از چشمان تو ندیدم من خود صیاد بودم و صید دام تو شدم من خود پرنده بودم و اسیر بال تو شدم پر پروازم شدی من بی تو بی هدف تر من که مرکز مقصد تو مقصود من من که خود نفس بودم بی تو جانی بی نفس
-
شاید هیچگاه
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 23:08
من بی کس را هیچکس نتواند بفهمد شاید هیچ گاه کسی نتواند درد این خسته دلم را بشنود شاید این تو آخرینی باشی که اشکم را می بینی شاید....
-
شیشه
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1383 18:13
باز هم امشب دل تنهای من می شکنه مثل شیشه تیکه تیکه دیگه کسی یار من نیست دیگه کسی با من همسفر نیست اگه باز تو تنهائیام بشه پیدا یه فر شته عمر من میشه تکرا ر من بی ستاره رو باز می کنه زنده توی ای خیال واهی چشمامو هم می زارم میاد اشکام دونه دونه میاذ اشکام دونه دونه
-
تو تنهای من
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1383 17:48
تنها اسمت را بر زبان دارم تنها عشقت را در دلم دارم این تو هستی که من حتی با خود از به حیا شخن می گویم این تنها تو هستی که بر صحر ای قلبم اشیانه می سازی این تنها من هستم که ئر غم فرافت اشکی خواهم ریخت و این تنها عکس تو است هم دم شبهای تارم اما ...اما من چگونه خواهم توانست به بگویم دوستت دارم اما این من کی خواهد توانست...
-
سوز عشق تو
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1383 11:29
خواهد امد روزی که سوز عشق تو مرا خواهد سوزاند خواهد آمد روزی که جز تو کسی مرا دوست نخواهد داشت خواهد امد روزی که با تو سورار بر مرغ عشق پروازی تا بی نهایت خواهم کرد خواهد آمد روزی که آرزوی داشتن همیشه تو - تحقق می بخشد خواهد آمد روزی که حتی وقت بستن چشمانم تورا خواهم دید خواهد آمد روزی من بی بال سوار بر دوشت تا کران...
-
خانه قلبت
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1383 22:19
مرا از خانه قلبت بیرون نکن من که زاده آن خاکم من بی بوی تو می میرم مرا که جز خانه قلبت خانه ای نیست مرا مرا که سوفی خانه تو هستم ای تنها معبودم ای که بی تو تنها ترنیم .
-
تشنه
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1383 14:47
تشنه ام تشنه لحضه دیدنت تشنه بوئیدنت تشنه آن لحضه که از لبانت بوسه ای داغ شکار نمی کنم تشنه آن لحضه آخر که روح از تنم پرواز می کند و من دستان داغ تو را شکار می کنم
-
دوست دارم
جمعه 30 بهمنماه سال 1383 17:54
همیشه دوستت خواهم داشت حتی اگر تو هیچ وقت ندانی که تورا دوست دارم حتی اگر تو جواب حرفهایم را به تعنه پاسخ دهی حتی اگر تو را هیچ وقت نبینم
-
زیبائی نگاهت
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1383 13:14
شاید هیچ گاه چنین بی تاب نشده بودم شاید هیچ وقت دگر تو را نبینم شاید اخرین باری بود که تورا بیدار می کردم وقتی تو معصومانه اولین بار در چشانم نگریستی وقتی که تورا برای اولین بار اینگونه می دیدم تو از سفر مرگ باز می گشتی و من عاشقانه و بی صبرانه منتظر باز گشتت اشکانم از چشمان جاری شود و تو تنها خاطری زیبای من شدی از تو...
-
جدائی
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1383 10:58
چگونه خواهم توانست خندهای زیبایت را از سر به در کنم چگونه غم فراغ تو را در دلم خاموش کنم چگونه بی تو من پرواز کنم چگونه خواهم توانست روزهای خوش با تو بودن را به دست سرد فراموشی بسپارم چگونه جای خالی گرم نگاه پر مهرت را زه یاد ببرم چگونه دوباره به تو بگویم دوست دارم چگونه گریه های شبانه ام را بی تو ترک کنم چگونه تنها...
-
سفر
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1383 15:56
سفری پر طلاطم به اعماق وجودم کردم اما جز قلبی شکسته چیزی نیافتم وقتی که می رفتی تمام اینه های قلبم را شکستی اما من هنوز تورا ........
-
کوچ
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1383 11:14
کوچ نمی کنم دریای دلم خون است به کدام راه نرفته باید می رفتم که تورا که تو را درلحضه واپسین مرگم می دیدم آخرین کوچ من پرواز از قفس تن است روزی که به روح بی کرانش عاشقانه وصل می شوم کوچ ... کو چ ...
-
فردا
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 19:20
خواهد آمد فردا می روی تو در خیابان ناگهان بر دوش سنگ دیوار عکسی تو را بر زمین خواهد خوشکاند عکس من نقش بر کاغذی سفید باحاشیشه ای سیاه افسوس که دیر است برای تو تو دیگر هیچ گاه نخواهی توانست به من بگوئی دوستت دارم
-
دل شکسته ام
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1383 23:28
تکه های دل شکسته ام را با عاشقان قسمت خواهم کرد دل شکسته ام را بر موج سوار خواهم کرد تا دگر دختری چینی بند زن تواند - دوزد - تکه های آن را خواهم اویخت بر دروازه شهر تا که رندان ببرند بر تارج که مبادا عاشق پیشه ای باز بیاید و تکه ها آن را برهم بند بزند اما ....
-
طناب
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1383 11:12
او نمی دانست روزی اینچنین خواهد شد همگام با صدای عاشقانه یارش جسمش را بر بالای طناب بلندی خواهند اویخت حتی دگر صدای دختر کوچکی که با زجه اسمش را صدا می زند فایده ندارد چگونه دنیا با خودش فاصله می گیرد آیا ؟ آیا روزی فرا خواهد رسید که بلبلان بر دوش عاشقان سرود سردهند ؟ دگر بیم ان نداشته باشند که صدایشان تبدیل به ذجهای...