-
مرگ جدائی من تو
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1383 09:30
تنها زمانی فراموشت خواهم کرد که دگرکسی صدای ضربان قلبم را نشنود همیشه و هر روز عاشقت خواهم بود امروز بیشتر از دیروز و فردا بیشتر از امروز . هجوم بی امان رندان را بر من ببخش- ببخش اگر عشق من عشق درد است فراموشم نکن بگذار تا دوباره تو را در اغوش بگیرم کنایها را بر اشکانم ببخش مرا فراموش نکن و همیشه به یادم باش . پروانه...
-
شوق دیدارت
جمعه 14 فروردینماه سال 1383 18:34
نخواهم خوابید امشب قلبم پرطنین تر خواهد کوفت و پلکهایم بر هم نخواهند خوابید - شوق دیدار فردا در دلم جوانه زده صدایم می لرزد و در چشمانم اشک شوق روان است آغوشم را برایت باز خواهم کرد و بی صبرانه منتظره لمس تو ام لبهایم بی صبرانه انتضار گرمی لبانت را می گشد به انتضار تا فردا خواهم نشست .
-
عیدت مبارک
جمعه 29 اسفندماه سال 1382 12:30
زمستان با اشکی در چشم و بغضی در گلو رخت بر می کند تا سال دگر از زمین وداع می کند کودک بهار با ۹ ما ه بی صبری به شتاب می آید او در سر راه خود درختان را تکان می دهد تا از خواب بر خیزند او به فکر سبزی - پرستوهای مهاجر بار دگر از به سرزمینمان بر می گرددند پرندهای کوچک بار دگر بر شاخه های درختان اشیانه می سازند و بار دگر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1382 17:18
تو اگر برتنم شب روز تازیانه زنی من هیچ نخواهم گفت من اگر در دل جگرم غرق در خون باشد صدایم بر تو بلند نخواهد شد من تو را به بلندای شب یلدا می پرستم من از تو دلگیر نخواهم شد من تورا بالاتر وبرتر از تمام دنیا می دانم وبرعشق قسم خواهد خورد که توراترک نخواهم کرد دوستم بدارا تا کلبه قلب من از عشقت روشن شود اگر هوا سرد از...
-
طلوع
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1382 09:32
مثل طلوع صبح در زندگیم دمیدی طلوعت راثانیه به ثانیه نظاره گر بودم تو برای همیشه قلبم را آشیانه خود کردی غروبت لحضه مرگ من خواهد بود لحضه وداع با زندگی با تو من جاودانه ترینم با تو من در اوج خوشبختی در آسمان زندگیم پروازخواهم کرد و بی تو نفسم از سینه برنخواهد خواست لحضه جدائ تو لحضه ای خواهد بود که جسم بی جان مرا در...
-
بگو مگو
یکشنبه 24 اسفندماه سال 1382 09:23
برایم نوشته بودی دلسردم گفتم در آُفتاب نگاهم گرم شو - گفتی اما من بجز شب چیزی نمی بینم گفتم تو مهتابم شو گفتی امیدم را باد ربود گفتم به معنای وجدم پی بر گفتی سالهای از دست رفته- کینه های که به دل دارم ؟ گفتم گودالی کن و برای همیشه از انان خداخافظی کن گفتی اگر جوانه زد. گفتم تو برویش نیلوفر آبی نقش کن چهرات خندان شد...
-
حسرت بوسه
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 16:23
امروز تو را -در ایوان منزلت دیدم .چه زیبا بود. آن لحضه که باد موهایت را شانه می کرد. بر کف دستت کنجشک کوچکی بود- که آرام بردانه های که در دست داشتی نوک می زد -ابر کوچکی در اسمان برایت سایه ساخته بود تا خورشید تورا در زیر نور خود نقره ای نکند و بلبل بر درخت روبرویت نغمه سرای می کرد ای کاش می شد بوسه داغ از لبانت چکار...
-
شب و رویا
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 11:10
شب با تمام خستگی اش می ره صبح میاد--- خورشید خانوم خمیازه کشون از پشت کوها بلا میاد. دستاشو کش می ده وخستگی خواب دیشبو از تنش بیرون میاره چشماشو می ماله به دنیا سلام میده درخته که با غل غلک خورشید خانم لبخند به لب از خواب پامیشه - شب – براش لباس سبز دوخته و تنش کرده ذوق زده می شه لبخند میزنه – رو لباش شکوفه سبز می شه...
-
رویا
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 10:16
سر خوش از دیدنت پلکهایم را بسته ام و با تو سفری به آسمان داشتم با تو درفراز این دنیا پرواز می کرد یم و پرستوهای مسافر در این سفر ما را همرای . باد در لای موهایت می پچید وهرا کدام انان را به طرفی می برد وعطر تنت هوا را پر. باتو بودن چه زیباست - و رویای تو چه شیرین
-
اه
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1382 10:43
تورا دوست می دارم تورا می پرستم حسرت دیدنت بردل می کشم آرزی دوباره با تو بودن چشمانم را غرق اشک می کند
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 17:14
امروز تورا دیدم زیبا تر از همیشه بر لبانت خنده ای نمکین نقش بسته بود و با بی صبری انتضار دیدنم را داشتی من نیز مانند تو فقط به لحضه با شکوه دیدار تو دیشب را پلک بر پلک نگذاشتم سلام خجولت - لبهای زیبایت؛ زیبای تو را صد چندان می کرد ای کاش برای همیشه در کنارت بودم .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 اسفندماه سال 1382 15:34
شب در راه است من خسته- دل شکسته- به سوی آشیانه حرکت می کنم . خوشید اخرین پرتو خود را بر زمین می افکند لحضه خدا حافظی روز است و شب تناز کنان پرده اسرار خود را بر سر زمین می کشد و من تنها تر از همیشه در آرزوی با تو بودن به انتظار صبح می نشینم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اسفندماه سال 1382 19:00
هنوز از تو خبری نیست دلشوره مرا خواهد کشت مراخواهد برد ...... به سوی رویاری با تو بودن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اسفندماه سال 1382 13:21
به عقربه های ساعت خیره شده ام تا گذشت زمان را ببینم. نمی گذرد عقبه ساعت از حرکت باز ایستاده به شیشه اش ضربه می زنم اما نه عقربه خراب نیست به کندی گذاشتن یک قرن حرکت می کند به ساعت قرار نزدیک می شوم صدای قلبم در فضای ساکت اتاق طنین می افکند من غرق در شادی دیدنت ...... اما افسوس ..........
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 20:02
روزها نمی گذرد گوئی به سا عت گفته اند به ایست- نرو چشمانم از اشک پر می شوند وقتی دگری را می بینم که چه را حت با عشقش زندگی می کند من نیز حسرات آن ر بر دل دارم عاشق شدن سخت نیست اینکه نتوای از عشقت بگذری سخت است اینکه بدون او که همیشه با تو بوده او که تو را دوست دارد و او که عاشق توست - سخت است روزها در انتضارت می نشتم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 19:42
می خواهم تو را در آغوش بگیرم اما می ترسم می خواهم بوسه ای بر لبانت بزنم اما می ترسم داغ لبم بروی لبانت بماند می خواهم دستانت را در دستانم بفشارم اما باز می تر سم می خواهم هم نفست شود اما تر س از ان دارم که تو مرا گستا خ بدانی می خواهم گریه کردم اما صدایم را نشنید برایش اشیانه ساختم او به اتش کشید دوستان عزیز سلام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 19:35
زندگی با تو را در رو یاها با رها مرور کردم با تو پرواز کردم با تو خواندم و بی تو گر یه سر دادم اشکی به پهنای تمام وجودم ؛ رازهایم را با تو گفتم و بغضم را شکستم -می اند یشم به تو که آخرین راهی برای خو شبختی تو تنها ستاره ای من در آسمانم هستی ام هستی بمان نرو من تورا دوست دارم ؛من تو را می پرستم و من تورا می خوانم تو...
-
شروع دوباره
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 18:48
نیلگون ترین روزها به پیان می رسد اما دلتنگی ات هنوز بر در دیوار این قلب خسته می کوبد من به تو می انیشم زهنت را از دور دستها می خوانم و با تو سخن می گویم صدای نسیم بهار را می شنوی ؟ صدای خمیازه درختان را چه ؟ دیروز وقت طلوع خورشید در حیاط زیر آن درخت میان سال زرآلو نشسته بودم و طلوع زیبای خورشید را نزاره می کردم درخت...