ایکاش میشد از تیر مژگانت رهای یافت ایکاش من میتوانستم از کنارت همچون عابری بی هدف رد شوم صدای نفسهایت را باد به گوشم میرساند ماه به من میگوید ستاره یه تو امشب از هرشب پرفروق تر است
امروز تو رادیدم که به مانن
مانند درختان شکوفه بر لب داشتی ایکاش جراعتش را داشتم شکوفه تو را چینم
ایکاش که من جرات ان را داشتم به مانند بلبل هم اغوشت شوم
ایکاش ...... ایکاش
امروز من غم دارم
نگرانم نگران
نگران از انروزی که دگرهیچی جز سایه نبینم در کنارم نگران روزی که خود سایه شوم
سایه ای افتاب گریز
نگران از روزی که اشکهایم خوشک ، در بستر چشمم و قلبم سرد در سینه گردد
وقت ان است شاید بغم بترکد در سینه و سیلابش بشوید جانم را
شاید این دلشوه از تنم رخت کشد
شاید
شاید
:((