رازها ی پنهانی تو در این زندگی از پی روزگار بی امان تبر بر دل درخت زنگیم میزند
عاقب خواهی یافت قلبی در سینه ام . یخ زده بی تپش
آنروز بسیار دیر است تا صبح با من باش