باید میدانستم که به همان شدت گرما که دوستم داری تنفر نیز در تو با همان شتاب در کمین است
که غرورت توراخواهد برد تا به انجا که من توان پرواز ندارم
من می پنداشتم که تو عضو کشف نشدنی من بودی
افسوس که با چشمان باز رویا می دیدم
حسرت که عشق حجیم ممان پوشالین عشق بود
نمی دونم باید چی بگم ...
اما احساس خوبی به نوشتت نداشتم ..
احساس کردم از ته یک دل عصبانی نوشته شده بود ...
---
موفق باشی