بگو مگو

برایم نوشته بودی دلسردم گفتم در آُفتاب نگاهم گرم شو -
 گفتی اما من بجز شب چیزی نمی بینم گفتم تو مهتابم شو 
گفتی امیدم را باد ربود گفتم به معنای وجدم پی بر 
گفتی سالهای از دست رفته- کینه های که به دل دارم ؟ گفتم گودالی کن و برای همیشه از انان خداخافظی کن 
گفتی اگر جوانه زد. گفتم تو برویش نیلوفر آبی نقش کن 
چهرات خندان شد اما هنوز ته دلت ناراضی .  به تو گفتم تو خود را درون من جستجو کن تو گفتی که مدتهااست که غرق وجودت شدم اما این عشق است که مرا ........... 
نظرات 2 + ارسال نظر
باران یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:50 http://shamlo.blogsky.com

عشق را خواهی که تا پایان بری ... بس که بپسندید باید نا پسند ... زشت باید دید و انگارید خوب ... زهر باید خورد و انگارید قند

مریم دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:38 http://malakeyebarfi.persianblog.com

اگه غرق شدی دیگه اما و اگر نداره..داره؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد