حسرت بوسه

امروز تو را -در ایوان منزلت دیدم .چه زیبا بود. آن لحضه که باد موهایت را شانه می کرد. بر کف دستت کنجشک کوچکی بود- که آرام بردانه های که در دست داشتی نوک می زد -ابر کوچکی در اسمان برایت سایه ساخته بود تا خورشید تورا در زیر نور خود نقره ای نکند و بلبل بر درخت روبرویت نغمه سرای می کرد  
ای کاش  می شد بوسه داغ از لبانت چکار کنم  
نظرات 3 + ارسال نظر
معصومه شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 21:35 http://www.sadyou.persianblog.com

سلام.قشنگ بود.درضمن من از همون اولین بار که شعرم رو خوندم دل نمی بندم رو حذف کردن.دیگه.........!
ممنونم.

آدمیزاج شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 23:58 http://www.homosapiens.blogsky.com

بوس خیلی خوب است.

سمیرا دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 16:34

عزیزم اون روز خیلی زود میرسه دوست دارم و میخوام برای همیشه پیشم بمونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد