می خواهم تو را در آغوش بگیرم اما می ترسم
می خواهم بوسه ای بر لبانت بزنم اما می ترسم داغ لبم
بروی لبانت بماند
می خواهم دستانت را در دستانم بفشارم اما باز می تر سم
می خواهم هم نفست شود اما تر س از ان دارم که تو مرا گستا خ بدانی
می خواهم



گریه کردم اما صدایم را نشنید  برایش اشیانه ساختم او به اتش کشید

دوستان عزیز سلام

امروز خود را دوست بدارید فردا را بهتر از امروز بسازید




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد